تب که کردم، یادم آمد هنوز برایم نمرده ای... :)

ساخت وبلاگ

سه روز تمام در تب سوختم. کابوس دیدم و هذیان گفتم و تو را در میان تمام این دردها داشتم. تو را در میان تمام کابوس هایم داشتم که گم ات می کردم و درست زمانی پیدایت می کردم که دست های مامان می آمد روی پیشانی ام. دست های مامان نرم بود و خنک. و بعد صدای گرم و نگرانش که می پرسید: بهتری؟ می خواستم به مامان بگویم: بهترم. اما هر بار تو در من شروع می کردی به حرف زدن. در ذهنم، همان جایی که تب داشت و می سوخت. چشمانم را می بستم و تب دوباره جان می گرفت. باید کاری می کردم، تب امانم را بریده بود.

در کابوس هایم خاطره های شیرین با تو بودن را از دست دادم. خاطره ی اولین باری که گفتی دوستم داری، سماجت و لجبازی دوست داشتنی ات. خاطره ی اولین باری که بیرون رفتیم، تو چای بهارنارنج، من؟ یادم نمی آید. خاطره ی اولین باری که دستم را گرفتی، خاطره ی اولین باری که منتظرم گذاشتی تا در قحطی گل نرگس، نرگس پیدا کنی. خاطره ی رد شدنمان از خیابان. خاطره ی اولین قهر و آشتی یمان. خاطره ی بار اولی که سرم را روی شانه ات گذاشتم، خاطره ی اولین بار که چشم هایت را وقتی که ذوق می کرد می دیدم، چقدر دوستشان داشتم. بخصوص وقت هایی که زل می زدند به من...

ما می توانستیم فاتح طولانی ترین پیاده روی های خيابان ولیعصر باشیم، رکورد بلندترین بحث های فلسفی عاشقانه جهان را بزنیم، ساعت ها به یک موضوع ساده بخندیم و برای دردهای عمیق دنیا اشک بریزیم، کنار همدیگر. ما، من و تو می توانستیم ساعت ها حرف بزنیم، بدون اینکه کلمه ای حرف زده باشیم. اگر تو می دانستی من چقدر چشم هایت را دوست دارم. اما من تب کردم و همه ی این ها را با اشک هایم که گواهش بر روی بالشتم نقش بسته، فراموش کردم تا بتوانم دوباره بی تو هم شده، زندگی کنم.

چشم هایم را باز می کنم. مامان دست های نرم و خنکش را می گذارد روی پیشانی ام با همان صدای گرم و نگران می پرسد: بهتری؟ نمی گذارم حرف بزنی، نمی گذارم دوباره دروغ هایت در سرم صدا کند. می دانی برای خلاصی از این تب لعنتی هیچ راه دیگری جز دروغ بودن تمام حرف هایت، و فراموش کردن چشم هایت وقتی که ذوق می کرد پیدا نکردم. زندگی ادامه داشت و مامان نگرانم بود. با صدایی که بسیار گرفته است می گویم: بهترم...

نیست که نیست؟...
ما را در سایت نیست که نیست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soheylakaviany بازدید : 140 تاريخ : سه شنبه 13 شهريور 1397 ساعت: 3:54