از خود به خود رسیدن...

ساخت وبلاگ

مى گويد:" فكر كن زندگى شبيه يه كافه باشه، تو مى رى اونجا و حق دارى كه يه نوشيدنى سفارش بدى. فقط يكى! چون آدم نمى تونه قهوه رو با آبميوه بخوره. اگر آبميوه بخورى شيرين ِ و خوشمزه و اگر قهوه بخورى درسته كه شايد يه خرده تلخ باشه، اما مى تونه بيشتر بيدار نگه ات داره. قبول؟"
با سر تاييد مى كنم، كه يعنى قبول.
مى پرسد:"حالا قهوه يا آبميوه؟" بى مكث مى گويم:"قهوه!"
- "پس يادت باشه بيشتر بيدار موندن انتخاب خودته."
با خنده مى گويم:"تو اين كافه كيك هم هست؟ آخه من گشنمه. ولى گرسنگى انتخاب من نيست، جبرِ!" مى گويد:" هست! خوبِش هم هست. اما يادت باشه آدم خواب، زياد گرسنه هم نميشه. اما تو خواستى بيشتر بيدار باشى. در ضمن يادت نره كه كسى كه كيك مى خوره بايد هزينه ى بيشترى به كافه بده."
مى گويم:"حالا كى ميخواد اين قهوه و كيك ما رو حساب كنه؟!"
به شيطنت كودكانه ام مى خندد، مى گويد:"از قبل پرداخت شده." و با انگشت اشاره به سرش اشاره مى كند...

نیست که نیست؟...
ما را در سایت نیست که نیست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soheylakaviany بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 13 شهريور 1397 ساعت: 3:54