"خانومه" اگر اینجا را می خوانید، دفعه ی بعد جای حرف زدن عمل کنید. لطفاً!

ساخت وبلاگ

صدایش را انداخته بود روی سرش که یعنی حق با من است. پسرک هم هاج و واج نگاهش می کرد. فقط نگاهش می کرد. شاید 5 یا 6 سالش بود. و احتمالاً کسی حواسش به لرزش پاهای لاغر پسرک و انگشت های کثیف پاهایش که توی یک دمپایی پلاستیکی سبز که به مراتب از پاهایش بزرگتر بود، نبود. همه ی واگن مانند پسرک زل زده بودند به دهان "خانومه" و خانومه که تمام حق های دنیا را به خودش می داد داد می زد. 

"خانومه" از نقش مادرها و پدرها در تربیت فرزند گفت تا اینکه قرص های ضد بارداری را باید در دست قشر تحصیل نکرده ی جامعه قرار دهند."خانومه" انگشت اشاره اش را گرفت سمت پسرک دمپایی سبز پوش و او را دزد خطاب کرد. و از آینده ای ترسناک حرف زد. آینده ای که پسرک دمپایی سبز پوش را دزد و بزهکار می کرد. او را جیب زن و اسیدپاش می کرد و برای جامعه خطرناک!. "خانومه" از کم کاری ارگان های دولتی حرف زد. از اینکه آن ها مسئول این وضعیت هستند. و ادعا کرد پسرک دمپایی سبز پوش زمانی که برای نمایش اسفنج کفش پاک کنی اش روی پاهای خانومه خم شده، نگاهش رفته به جاهایی از بدن "خانومه" که نباید می رفته! پسرک 5 یا حداکثر 6 سالش بود، و حالا لرزش از پاهایش به تمام جانش افتاده بود.

"خانومه" کل واگن را خطاب قرار داد. تمام افراد قطار را متهم کرد به بی خیالی و همکاری با پسرک دمپایی سبز پوش. "که اگر هر کدوم از شماها، مثل من صداتون در میومد و اعتراض می کردید، الان وضع ما این نبود." پسرک هاج و واج با بدنی که می لرزید و دست هایی که مشت کرده بود ایستاده بود و نگاه می کرد. کسی حرفی نمی زد. یعنی "خانومه" این اجازه را نمی داد که کسی حرفی بزند. و یک تنه بحث را پیش می برد. با همان انگشت اشاره تک تک خانم های واگن را مورد اشاره قرار داد که "اگر مادر، مادر باشد تن نمی دهد به اینکه بچه هاش برود گدایی." و کار پسرک را گدایی آبرومند خطاب کرد. 

فکر می کنی آخرش چه شد؟ قطار به ایستگاه رسید. 
پسرک دمپایی سبز پوش با بدنی که می لرزید و چشم هایی که از خشم سرخ شده بود از قطار پیاده شد. کسی در تایید یا رد حرف های "خانومه" حرفی نزد. من فکر کردم یعنی پسرک دمپایی سبز پوش مسبب تمام این نا به سامانی هاست؟ یعنی او خواسته که بیاید در واگن زنانه با 5 یا 6 سال سن و برای فروش اسفنج کفش پاک کنی روی پای این و آن خم شود؟ "خانومه" با زدن این حرف ها می خواست چه کار کند؟ اصلاً حرف زدن چه تاثیری دارد؟ خانومه چندبار دست این متهم های کوچک مترویی را گرفته و ازشان پرسیده دردتان چیست؟ چندبار رفته و برای "کودکان کار" داد سخن کرده در همان ارگان هایی که به ردیف ازشان اسم می برد.
من حاضرم قسم بخورم که تمام کسانی که دزد و بزهکار شده اند، جایی از زندگی طعم تحقیر چشیده اند. طعم دیده نشدن، طعم مؤاخذه برای جرم های نکرده و حرف هایی که آن ها باید می زدند تا کسی گوش کند. 

می دانی؟ من فکر می کنم ما آدم حرف زدن های راحت و عمل های نکرده ایم. باور کن"خانومه"...

نیست که نیست؟...
ما را در سایت نیست که نیست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soheylakaviany بازدید : 129 تاريخ : سه شنبه 13 شهريور 1397 ساعت: 3:54