درد و دل های سین هفتم هفت سین 18

ساخت وبلاگ

می پرسد: حالت چطور است؟
می گویم: مثل کسی که خبر فوت دوستی را بهش داده اند و بعد یک هفته هنوز باور نکرده است. مثل کسی که در شروع یک راه تازه است و می ترسد، و هر روز صبح قیمت دلار را نگاه می کند و از جنگ می ترسد. مثل کسی که عزیزش بیمار است و هیچ کاری ازش برنمی آید جز تماشا کردن. مثل کسی که حقوق خرداد ماهش را هنوز نگرفته یا مثل کسی که امروز با مدیرش دعوا کرده است و ترس از دست دادن دارد. یا شاید هم منتظر نتیجه ی کنکور است. کسی که کارت عابر بانکش را گم کرده است چه طور است؟ همان طور. کسی که دلتنگ کسی است که نمی داند کیست. شبیه کسی که قراردادی را از سر خجالت بسته و حالا نمی داند چطور یکسال پای تعهداتش باشد. حالم؟ مانند کسی که یک  سال است پلی لیست آهنگ های گوشی اش را عوض نشده. کسی که حافظ بهش جواب می دهد"ناز پروده ی تنعم نبرد راه به دوست/ عاشقی شیوه ی رندان بلا کِش باشد." حالم درست مانند کسی است که سه تا کتاب دارد، و هر سه نصفه و نیمه. فکرش را بکن. شبیه کسی که کلافه از بوی عرق های تند مترو است یا از اینکه هر روز در یک مسیر کرایه را 500 تومان بیشتر بدهد خسته شده. یا کسی که دلش یکی از این کولی های خیابانی را می خواهد که بهش بگوید: "بختت بلند است دختر جان!" یا مثل آدمی که حقش را نمی دهند هر چند که با دلیل و مدرک و منطق ثابت کرده اما چون او یک زن است و زن ها احساساتی، نمی دهند!. حالم درست مانند دختر بچه ی مغروری است که دلش یک دل سیر گریه می خواهد اما گریه اش نمی آید، یا یک دعوای درست و حسابی که اتفاق نمی افتد.  مثل کسی که دلش یک غار می خواهد یا یک مسافرت طولانی، برای یک عمر تنهایی چون هر شب یک خواب تکراری را می بیند. او می آید، در خواب موهایش را می بافد... می آید... اما نمی آید...

می گوید: یعنی؟
می گویم: خوبم...

نیست که نیست؟...
ما را در سایت نیست که نیست؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : soheylakaviany بازدید : 118 تاريخ : سه شنبه 13 شهريور 1397 ساعت: 3:54